ای طفل شوخ چشم
بنما مرا به علت دیوانگی به خلق
سنگم بزن به هلهله دنبال من بیفت
بر من روا بدار سخنهای ناپسند
اما مخند بیهوده بر اشک من مخند
بر اشک من مخند که این اشک بی امان
اشک ستوه نیست ز سنگ جفای تو
اشکی است بر گرسنگی کوچه های شهر
اشکی است بر برهنگی چشمهای تو